به زیركان برسان مشت این دكان خالی است
ز جنس عربده كشكول شطحمان خالی است
سبوی زمزمه از شرم و شوكران لبریز
بهار میكده از باده مغان خالی است
شبیم، شب، شب محروم از ترانه و تاك
شبی كه از نفس ماه مهربان خالی است
نه از ستاره نصیب و نه شعلهور گل سیب
زمین فسرده، زمان مرده، آسمان خالی است
دلی كه محرم اسرار آفرینش بود
ز هرچه غیر از سودای آب و نان خالی است
"بنال بلبل اگر با منت سر یاری است"
كه باغ از آتش آواز و ارغوان خالی است
"طفیل هستی عشقاند آدمی و پری"
اگرچه زین هر سه آخرالزمان خالی است
"بكوش خواجه و از عشق بینصیب مباش"
كه این هنر چو نباشد جهان و جان خالی است
"همای گو مفكن سایه شرف هرگز"
بر آن دیار كه از رند نكتهدان خالی است
بگو به هدهد هادی كه آخرین سیمرغ
ز قاف بالفشان رفت و آشیان خالی است
اگرچه میدان گسترده، مدعی بسیار
در این میانه ولی جای قهرمان خالی است
ز قند پارسی آخر نشان نخواهد ماند
چنین كه چنته آواز طوطیان خالی است